جدول جو
جدول جو

معنی موج خیز - جستجوی لغت در جدول جو

موج خیز
طوفان، آب فراوان یا سیل شدید که ناگهان مساحت زیادی از زمین را فراگیرد و غرق کند
تصویری از موج خیز
تصویر موج خیز
فرهنگ فارسی عمید
موج خیز(مَ / مُ)
جای برخاستن موج. آن جای از دریا که موج از آن برمی آید. (ناظم الاطباء) :
آب دریا به موج خیز بلا
حاکی و راوی جنان تو باد.
ابوالفرج رونی.
، طوفان. (یادداشت مؤلف) :
گر موج خیز حادثه سر بر فلک کشد
عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش.
حافظ.
، دریا. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
موج خیز
کوهه خیز آنجا از که دریا که موج های بسیار از آن برخیزد: (گرموج خیز حادثه سر بر فلک زند عارف باب تر نکند رخت و پخت خویش) (حافظ. 198) توضیح این بیت در حاشیه دیوان مصحح قزوینی نقل شده و در متن چنین است: (وقت است کز فراق تو و ز سوز اندرون آتش در افکنم بهمه رخت و پخت خویش)، دریا
تصویری از موج خیز
تصویر موج خیز
فرهنگ لغت هوشیار
موج خیز
آب کوهه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ نِ)
ریزندۀ موم، موم ریزنده، آنکه ریختن شمع پیشه دارد، آنکه به ساختن شمع اشتغال ورزد، شماع، (از یادداشت مؤلف)، و رجوع به موم گر و شماع شود
لغت نامه دهخدا
(مو مَ)
دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، واقع در 13هزارگزی باختر پل سفید با 300 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود خیز
تصویر زود خیز
فرمانبردار خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مو بیز
تصویر مو بیز
غربال با سوراخهای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
مول خی
فرهنگ گویش مازندرانی